As I Lay Dying 02

ساخت وبلاگ

از این پنجــــاه سال، لااقل ده سالشو ما کنارت بودیم. اون موقعهایی که میشد سیگار کشید، اون موقعهایی که بهــــمن کوچــــیک میکشیدیم زیرِ فنی که اون روزا روشن بود.
ده سال یعنی مینیمم دو نسل، و من امروز توی اون خیابون غریبه بودم. غریبه با آدمها، با مدل مو، رنگ مو، آرایشهای ماسیده روی صورت، گوشواره پسرها و....
یادمه یک دهه پیش، توی یه خیابونی که همون دور و وره، یه دختر پسر داشتن قدم میزدن، صدای داریـــوش میومد: تو کــــه معــــنای عـــشقی...
با وجود غریبگی، حس تعلق به پاییزهای انقــــلاب جزء لاینفکِ زندگیِ خیلی از ما بوده و هست.

فضای تلخ کتاب و حرفهای مادرِ خانواده....:

 “my revenge would be that he would never know I was taking revenge”

 

Recollection...
ما را در سایت Recollection دنبال می کنید

برچسب : as i lay dying , 02 nothing left,02x22 , as i lay dying, نویسنده : afragile23 بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 5:01